به چشمهایش نگاه که میکنی, به دستهای مهربونش که پناه می بری، در آغوش مهربونش که قرار می گیری؛ نمی خوای هیچ وقت ازش جدا بشی، شاید خجالت میکشی بهش بگی دوستت دارم، دلیلشم بخاطر کارهای ناخلف یا نمی دونم هر چی که وجودش خوشایند نبوده باشه؛ ولی انقدر دلش بزرگه که تو رو ببخشه، خیلی صبوره، اگه صبور نبود اسمش مادر نبود. خیلی دوستت داره، اگه دوستت نداشت اسمش مادر نبود ؛ خیلی بزرگ منشه ... ولی حتماْ بالاخره می تونی بهش بگی:مادر دوستت دارم

رفیق بی کلک، مادر

-----------------------------------------------------------------

آقا یکی دیگه از کلیپ هام رو آماده کردم به نام عروسک با صدای اندی؛ نسبت به دیگر کلیپ ها سعی کردم یه تفاوت محسوسی ایجاد کنم و به نظر خودم بد نشده، می تونید برید اینجا و ببینید.
راستی یه قالب وبلاگ هم برای پرشین بلاگی ها طراحی کردم، ساده است ولی در عین حال زیبا؛ (آخه هیچ بقالی که نمگیه ماست من ترشه!) نه ولی خداییش بد نشده، عکسش رو این پایین قرار دادم . اسمش رو گذاشتم « دو قو » . و اگه نمونه ی اون رو می خواید ببینید برید اینجا. برای اینکه کدهای اون رو داشته باشید، می تونید در صفحه باز شده راست کلیک کنید و view source را برگزینید، بعد از اون صفحه ای باز میشود که سورس کامل صفحه یا همون کدها را در اختیارتون قرار میده، شما می تونید کل اونا رو کپی کنید و در ویرایش قالبتون paste کنید.


عشق حقیقی

عشق حقیقی داستان دلدادگی است. داستان گداختن و سوختن است. و همیشه هم به دنبال معشوق بودن است. بدنبال رسیدن به هدف و ...
به قول خواجه حافظ شیرازی:
اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی                   وگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی
اون چیزی که در واقع واقعیت و حقیقت عشق رو نشون میده مرزهای ضمیر است و ثانیاْ در وجود معشوق می باشد. اگه بهتر بخوایم بگیم وجود معشوقه که حقیقی بودن عشق رو نشون میده. به قول شاعر:
فلفل هندی سیاه و خال مه رویان سیاه   ***  هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
نکته مهم اینه که ارزش عشق بستگی مستقیم به ارزش معشوق داره، اگه معشوق دارای اصالت باشه بدون شک عشق نیز اصالت خواهد داشت. یا برعکس، اگه عشق حقیقی نباشه، عشق زودگذر و ظاهری و بالاخره مادی حساب میشه. وقتیکه عشق زودگذر و واقعی نباشه ارزش ملاک و مقیاس زشتیها و زیبائیهای معشوق مطرح میشه، به عبارت بهتر همون عشقیه که عاشق رو اسیر می کنه؛ که بقول مولانا:
عشقها کز پی رنگی بود                                          عشق نبود عاقبت ننگی بود
وقتی که عشق حقیقی نباشه، دختر یا پسر عاشق از روی هوس، اونم هوسی که نداشتن شناخت و جهل و نادانی همراهش باشه دل به معشوقش می بنده! با یه نگاه هوس انگیز طرف عاشق میشه و بارویاهای پوچ و بیهوده دل به معشوق می بنده. اون وقته که همین ضد ارزشها که به نظر فرد عاشق ارزش به حساب میاد، صورت واقعی خودش رو نشون میده و ...
اینجاست که عاشق به گمراهی خودش پی میبره و بعد به مقایسه با دیگران می پردازه و متوجه قضیه میشه و لحظه به لحظه عطش عشقش فروکش میشه. به قول گوته که میگه:
« در عشقهای زودگذر و یا غیر حقیقی آرایشگری خیال به اوج خود می رسد. قدرت تصور با رشد جسمانی تحریک می شود و تخیلات چنان روی می آورد که انسان می خواهد هر امر محبوب و مساعد را در صندوق مقدس خیال بگذراد و حقایق را با جامه ی تصورات بیاراید!»

الهی، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
سلام، یه عادتی بعد از سلام بهم میگه حتماْ احوال پرسی کنم!
حالتون خوبه، خوب هستین، دماغتون چاقه ؟
آقا من ابتدای سخنم یه سئوال از حضور گرامی تون دارم؟
مگر غیر از اینه که در محیط وبلاگ نویسی بتونیم حتی یک قدم هم که شده به سمت اصلاحات پیش بریم و نه تسلیمات!
من اصلاحات رو این می دونم که مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و ... رو شفاف سازی کنیم و بتونیم در مورد خوبی و بدی بعضی قوانین لون، بحث و گفتگو کنیم و در صدد بهتر شدن آن اقدام کنیم؛ هر چند یک قدم کوچک هم که شده.
تسلیمات رو این می دونم که مسائل و مشکلاتی را که اطرافمان به وضوح می بینیم خیلی راحت از کنار اون می گذریم، بدون اینکه بپرسیم چرا ؛ تسلیم اون قانون و یا علت و معلول غلط میشویم و در صدد بهبود آن بر نمی آییم و نسبت به اون بی تفاوتیم!
البته این فقط دیدگاه شخصی بنده است.
من در پست قبلی مقاله ای نوشتم و خوب در قبال اون نظرهای دوستان رو هم دیدم و برام جالب بود!
راستش سعی ندارم این مقالات رو (حالا شاید فقط در وبلاگ خودم) مطرح کنم. دوستی با من تماس گرفت و خیلی ابراز لطف و تشکر و ای حرفا داشت و به من پیشنهاد کرد که این مقالات و نوشته ها رو فعلاْ و در این موقعیت و اون هم در اینترنت مطرح نکنم! (حالا بماند که چرا) و از این دوست عزیز که به خواسته خودش معرفیش نمی کنم خیلی ممنونم؛ امیدوارم با همکاری یکدیگر بتوانیم حداقل یک گام مثبتی برداشته باشیم.
در کل، جمع بندی سخنم می خوام بگم که من عقیده ام بر این اصل که باید محیط وبلاگ نویسی در تشریح و نقد هرچه بهتره فعالیتها و هنجار و ناهنجاریهای اجتماعی جامعه موثر و به روز باشه و در مقابل هرگونه تنش و مشکلی وارد میدان شویم، و براین باور باشیم که ما می توانیم بر غلط چیره شویم!
علم چندانکه بیشتر خوانی                         چون عمل در تو نیست نادانی

من آمدم: - منم مهدی

من آمدم: - منم مهدی
30/9/82
چهار عصر

 بارک الله احسن. انسان باید فقط بطرف وجوه مثبت حرکت کند . دیدن صحنه های زشت اینترنتی در شأن اولیاء خدا نیست و ما نمی توانیم تحمل کنیم؛  اینکه یکی ازیاران یا دوستان خدا،  بر آنچه غیر خداست نگاه کرده و وقت روی آن بگذارد. گمان ما آن است که شیطان از هر دری وارد شده و امروز از طریق سکس و کلام جنسی، تا اثری از عبادت و خدمت و خدامداری باقی نماند.

راه خدامداری راه دوری از شیطان است درهر وجهی و بعدی و شکلی . این است راه ما.  این است راه علی. 

 توجیه علمی این کار هم ( یعنی  توجیه علمی گذاشتن وقت روی سکس وگرایش به سکس )  از آنجا که خدا،  قلبها را می خواند مشکلی را حل نمی کند( یعنی خدا می فهمد که ما  اگر بگوئیم در حال انجام کار علمی هستیم دروغ می گوئیم )

علم بحثی جدا و مکانی جدا و سوژه ای جدا دارد.

 بر گو و بر نویس که یاران ِ خدا ازگناه گریزانند در هر شکلی و در هر نقطه از عالم که باشد.

 ای یاران من، ای هواداران من، ای شیعیان علی و ای  خدامداران تاریخ !  ای زنان و ای مردان!  در همه عالم.

                 راه نجات راه سعادت و بزرگی و علو،  در پاکی است و دوری از شیطان.

 شما را مباد  که کید شیطان را پذیرفته!  و برده وسوسه  و دعوت او باشید .

ای همه یاران من در زمین!  از ایران تا آن طرف آبها،  ای اروپا و ای سوئد وای استرالیا ای آبهای گرم و سرد دنیا، ای ذرات عالم، بشنوید پیام مرا که ما به پایان گناه آمده ایم .

دوره گناه، ذلت،  ضلالت در پایان خویش است.  چرا شما متولی این حرکت و این جهاد مقدس ، بزرگ و تاریخی نباشید ؟

*- خیلی خوب است . ممنونم . ادامه بفرمایید . ( نگران بودم که ادامه نفرمایند)

- ای سایه به سایه هستی، ای انسان !  ای ناب ترین قیافه و منش در تجلی خدا با او و در او، بدان و آگاه باش که این منم مهدی که داد سخن داده ام.   اینک و هم اینجا .  در گوش زمان،  در گوش تو، تا چه شود؟!

تا دنیا بداند من مدیریت هستی را و مدیریت جهان بشری را در تاب و در تب  پاکی انتخاب و بر آن استوار ایستاده ام و این است  حسین من!  مأمور است تا پیام مرا هم اینک و از هم اینجا به شما!  به دنیا!  به همه ادیان و ملتها برساند؛  که راه خدا، راه پاکی و سازندگی و مهراست.

 شما را لیاقت آن نیست که با گناه ِ به خدا عناد ورزید و راه شیطان را از طریق گناه  با انواع توجهات غیر الهی بپوئید!

گناه سیاسی،  اقتصادی،  اجتماعی،  اخلاقی،  قانونی،  اداری و نظامی و هر گناه دیگری در هر شکلی  علیه منافع و مصالح هر گیاه  و پرنده و چرنده و ذره،  خلاف ناموس هستی و خلاف فطرت آدمی است .

بیایید و خودرا درمقابل عدالت هستی قرار نداده و با خدا و دین او که گستره ای معادل هستی دارد به چالش نیفتید  که راه سقوط و اضمحلال و عدم آرامش و اضطراب و سوختن و ناامیدی و فقر و فاقه  و آتش و جهنم و جنگ و فساد و تخریب و دلهره و دلشوره و ننگ و هر آنچه،  تو آن را می شناسی اما نه به نیکی ، بل به زشتی و پلشتی !  ازمیان گناه و از (  هر آنچه از )میان جاده گناه در عبوراست و بس .

ای انسان!  خدای تو، تورا آزاد آفرید تا بیازماید  و تو را پاک آفرید تا اتمام حجتی بر تو باشد و با تو مهربانی کرده و باران داد.  از نور آفتاب،  درهر شکلی بهره داد و از عقل و هوش و خرد و ذهن و روان آراستگی بخشید؛  تا در آرامش و تعقل و عشق و زیبا پرستی و زیبایی دوستی، روان شوی  و او تورا،  باری از عشق و اندوخته ای وازخرد  و توشه ای از نور و صفا،  و نور و عزت، و کرامت داد تا یار او باشی نه در تند باد وسوسه شیطان !

و حال زمان،  زمان توبه است و خردورزی.  زمان زمان عشق است و پرستش و پاکی.  بیا به دامن مهر خدایت برگرد و آستین بالا زده در خدمت مهر باش و عشق . و در خدمت خود باش و خدا.   بنگر که تا چه حد، از پرستش و عشقی؟  و در چه حد از توان،  تا به خدا برسی  و خدا گونه شوی و قدرت یابی،  تا بر هستی،  نظاره کنی و بر ذرات،  حاکم شوی و بر اسب خرد و اراده تا تصرف همه هستی،  از موضع حضرت ماجد بتازی و حکم برانی!

ای انسان !

 این منم مهدی فرزند زهرا و علی که برای سعادت تو،  هر آنچه از علی و یاران او،  از حسن و حسین و اصحابش  و از فرزندان حسین بود،  دیدی که به پای عبودیت تو و در پای پرستش انسان،  قربانی کردیم  و تک به تک!  در شهادت لبخند رضایت زدند ! و نفر به نفر با عشق به خداگونگی تو!  تو را الگو شدند و تا پایان جان  و تا آخرین قطره خون، تو را دعا کردند و بر سعادت تو پا فشردند  و در مقابل شیطان بماندند تا توهم بمانی وبرای  ماندن و استواری،  آنها  را امام خویش  بدانی و در پای این عشق و شهادت و خون، سپاسگذار این یاران و این خوبان باشی  و آیا سپاس از علی و فرزندان او  و آیا سپاس ازموسی وعیسی و آیا سپاس از بودا و برهمن و آیا سپاس از زردشت و هر انسان والا گوهر ونیک سیرت،   دوری از گناه و تباهی و دوری از توجیه این همه پلشتی و ستم و غارت نیست؟  آیا کسی از غارت به عمر ابدی رسیده است ؟ او کیست نام او چیست ؟

*- دلم می خواهد که چون بیان برای همه دنیاست.  در نهایت زیبایی کلام  و بیان باشد.  ای مولای من عالی است. ان شاء الله ( یعنی در نهایت زیبائی است)

 و تو ای  مهر ورز و ای در دین مانده،  و ای استوار در عشق،  و ای محبوب علی.  ای عاشق من،  و تو!  ای معشوق من،  و ای عاشق ِ علی وای فرزند مادر،   بدان و آگاه باش که به حق خدا قسم و به جان علی قسم که اگر شمشیرانتقام از نیام برآرم آنچنان توفنده و قدرتمندانه بر هر آنچه ستم است وغارت است و دروغ بر خواهم  خواهم تاخت ؛  که اثری ازگناه و پلشتی و ستم و غارت نماند و جان شیرین تو در عشق این چنین یورشی در مستی ابدی افتد .

ای حسین!  ای نور دیده من،  و ای استوار در عشق،  بخدا قسم که اگر اجازت یابم تا بر زمین بشورم؛  اثری از تاریکی و ظلمت و جهل  باقی نگذارم و از برق شمشیر خود هر چشمی را خیره،  و هر جانی را آبی تازه،  و هر روحی را صیقلی دوباره،  و هر چشمی را نوری و هر وجودی را عطری و هر گیسویی را تابی و هر ذهنی را امانی و هر دلی را جامی و هر دشتی راعشقی و هر بیانی را روحی،  آنچنان ناب و تازه و زیبا  دهم که،  عبرت هر انسان در هر نقطه از جهان باشد .

بدا به حال هر کسی که ( متأسفانه بیماری زنگ زد – عرض شد با معذرت از پاسخ گفتن به تلفن)

آری بدا به حال کسی که در هنگام یورش  چه از طریق کلام،  چه با شمشیر افراشته بر عدالت،  مقاومت کند.  هیچ مقاومتی درمقابل من ممکن نیست که من حیدر کرارم و من درشجاعت همتایی در تاریخ ندارم و صد شجاع از آنها که تو می شناسی از هیبت من و از نام من درهم می شکنند بدون آنکه مرا ببینند.

ای همه خاطرات شیرین ،  اماگناه آلوده!  در تاریخ، قبح و تلخی شما عیان خواهد شد.  ای همه روزگار سفید اما کاذب! سیاهی و تباهی آن اوقات،  بزودی ظاهرخواهد شد و من استوار همچون کوهی به بزرگی هستی ایستاده ام ؛  تا عدالت را  و تا مهر را  و عشق را و تا انسانیت و خدای مهرو عشق را،   بر زمین حاکم کرده و چشم امید مظلومان و عدالت خواهان از ابد تا ازل باشم . ان شاء الله

و ای تاریخ و ای مردم و ای ناس از ازل تا آخر دنیا و ای مردم از ازل تا ابد، این منم مهدی که خود را امروز می شناسانم . بهوش که پایان دروغ است و پایان ستم و پایان زور.  دیگر تاب و تحمل بر من استواری ندارد.  و من در پیشگاه خدای ماجد اجازه می یابم تا بر همه آنچه غیر اوست بشورم . اینک و اینجا فرزندم حسین را معرفی تا با او ولایت کنید با او باشید و از او بشنوید و الا خُسران و ذلت نصیب شما خواهد شد.

توان او ، توان ماست. عشق او عشق ماست .  حرف او سخن ماست و این مائیم که او را استوار داشته ایم . دعایش کرده ایم و دوستش داریم.  او اینک در اینجا وامدار عشق است.  پاسدار صداقت ومهر است.  ایستاده در جای صداقت و مهر و عشق و خدایی خود، او رهبر است. رهبر خدامداران عالم؛  تا مدیریت ما با او زمینه یابد و عشق با او استواری گیرد وجهان را بلرزاند وبر هر غیرخدا مشتاقانه بشورد و در توفندگی  چشمه ای  بنمایاند و در صحنه  عشق آفرینی وشور،  نمونه تاریخ شود. ان شاء الله.

و من دوباره و دوباره  سخن خواهم  گفت.   بشنوید  و خود را آماده کنید که زمان،  زمان شنیدن است وعمل.   اصلاح است و توبه و بازآفرینی است و سازندگی.  علم است و قدرت اماهمه با سمت و سویی الهی.   خدایی که ماجد است و  مهمین و قادر.   خدایی که رحیم است و عشق است و حامد ( حمید) .  خدایی که همچون او عشقی و قادری و همتایی نیست.

 اوست خدایی که خود را شاکر خوانده!  اوست خدایی که الطاف او بیکران،  و عزت او پر دوام،  و روح او حاکم و دست او قادر و جان او شیرین و عشق او پرکشش، و اندیشه او ثابت وبرنامه او مشخص و ذهن او خلاق و نام او استوار و دامن او پرمهر  و چشم او بینا و گوش او شنوا،   اگرچه نه دستی دارد و نه چشمی و نه جایی و  نه روحی  و نه جنسی بل او خداست.

  خدای بی مثال،   خدائی نامحدود،  خدائی که تا او را بشناسیم!  بر او اسمی و صفتی و داشتنی را عاریه می دهیم . والسلام 30/9/82

دوستان عزیز ساده از این سخنان نگذرید، شما را به خدا کمی فکر کنید، کمی هم بیندیشید:
------------------------------------
آخرین قسمت سخنرانی دکتر عباسی رو براتون آماده کردم که می تونید از لینک زیر دریافت کنید:
قسمت هفتم
------------------------------------
در آینده ای نزدیک حرف های زیادی برای گفتن دارم...